قاسم فرزند امام حسن علیه السلام، یکی از شهدای کربلاست که به هنگام شهادت ۱۳ سال سن داشت. در شب عاشورا وقتی حضرت قاسم از امام حسین علیه السلام سوال نمود که او نیز از شهدا خواهد بود یا خیر؟ امام نظر او را در مورد مرگ پرسید، و قاسم بن الحسن جمله معروف احلی من العسل (شیرینتر از عسل) را در توصیف مرگ در نظر خود بر زبان خود بر زبان آورد.
ولادت
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود. مادرش ام ولدى به نام «نفیله» یا «رمله» یا «نجمه» بود. در دوسالگى پدر بزرگوارش را از دست داد؛ و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموى گرامى خود، امام حسین علیه السلام، پرورش یافت؛ و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
قاسم بن الحسن در شب عاشورا
در شب عاشورا که امام حسین علیه السلام، اصحاب خویش را پیرامون خود جمع نموده و خطابه معروف شب عاشورا را برای آنها بیان فرمود. حضرت در خطابه خود به آنان تذکر داد که فردا روز فداکاری و شهادت است و به آنان فرمود که در رفتن یا ماندن مختارید از تاریکی شب بهره گیرید؛ و هر یک دست برادری و فرزندی از آن من بگیرید و بروید. زیرا مقصود این جماعت کینهتوز من میباشم و چون مرا یابند به شما تعرضی نرسانند. مورخین گزارشی از رفتن اصحاب ننوشتهاند و جز اظهار فداکاری و پایداری از یاران امام چیزی نقل ننمودهاند. و چون یاران و اصحاب بر آمادگی برای حماسهسازی و شهادت تاکید نمودند. امام به ترسیم حادثه بزرگ عاشورا پرداخت و فرمود هر کس میماند بداند فردا چیزی جز شهادت نیست.
قاسم بن حسن که در این جمع نورانی حضور داشت از گفت و شنودهای بین عمو و اصحابش بر گویا در نظرش آمد که آیا او هم مشمول این وصال خواهد شد؟ از جای برخاست و رو به ابا عبدالله علیه السلام کرده عرض کرد عموجانم آیا من هم در زمره کشتهشدگان خواهم بود؟ امام حسین علیه السلام پس از مواجهه با این سوال فرزند نوجوان برادر خویش، از وی پرسید مرگ در نظرت چگونه است. قاسم لحظات اضطراب و سکوت انتظار را شکست و عرض کرد: من مرگ را شیرینتر و گواراتر از شهد دلنشین و زندگیبخش میبینم و زیباتر از گردنبندی که دختران را آذین میبندد و اگر به من بگویید جزو شهیدان فردا هستم مژدهای دادهاید که از شنیدن آن سراسر وجودم شور و نشاط میگردد.
امام، درنگی کرد و دیدگان خود را به رخسار روشن قاسم دوخت و فرمود: حضرت فرمود: آری، تو نیز فردا به شهادت خواهی رسید.
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
در کتاب دمع السجوم مقتل قاسم بن الحسن علیه السلام چنین آمده است: محمد بن ابى طالب گوید: چنین آمده است که چون حسین علیه السّلام او را دید به جنگ بیرون آمده در آغوشش گرفت و با هم گریستند چندان که بیهوش شدند و پس از آن که به هوش آمد از حسین علیه السّلام دستور جهاد خواست آن حضرت اذن نداد پس آن جوان بر دست و پاى عمّ افتاد و بوسه مى داد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد و اشک بر گونه هایش روان بود و مى گفت:
ان تنکرونى فانا ابن الحسن سبط النّبىّ المصطفى المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن بین اناس لاسقوا صوب المزن
پس جنگى سخت پیوست چنان که با خردى سى و پنج مرد بکشت. و در مناقب است که این رجز مىگفت:
انّى انا القاسم من نسل علىّ
نحن و بیت اللّه اولى بالنّبىّ
من شمر ذى الجوشن او ابن الدّعىّ
و در امالى صدوق است که پس از او یعنى پس از على اکبر، قاسم بن حسن به جنگ بیرون شد و مىگفت:
لا تجزعى نفسى فکلّ فان الیوم تلقین ذوى الجنان
و سه تن از آنها بکشت آنگاه او را از اسب بیفکندند- رضوان اللّه علیه- و فتّال نیشابورى مانند این گفته است. ابو الفرج، ارشاد و طبرى از ابى مخنف از سلیمان بن ابى راشد از حمید بن مسلم روایت کرده اند که گفت: پسرى به جنگ ما بیرون آمد گویى رویش پاره ماه بود شمشیرى در دست پیراهن و ازارى در بر و نعلین در پاى داشت که بند یکى گسیخته بود فراموش نمىکنم که آن نعل پاى چپ بود پس عمرو بن سعد بن نفیل ازدى- لعنه اللّه- گفت: به خدا سوگند که بر او حمله کنم.
من گفتم: سبحان اللّه این چه کار است که تو خواهى کرد آن گروهى که بر گرد وىاند وى را کفایت کنند. گفت: و اللّه بر وى حمله کنم پس حمله کرد و بتاخت ناگهان با شمشیر بر آن جوان زد که به روى افتاد و گفت: یا عمّاه. حمید بن مسلم گفت: پس حسین علیه السّلام سر برداشت و بدو تیز تیز نگریست چنان که باز سر بر مىدارد و تیز مىنگرد آنگاه مانند شیر خشمگین حمله کرد و عمرو را با شمشیر بزد عمرو دست را سپر کرد و حسین علیه السّلام دست او را از مرفق جدا ساخت.
(ارشاد) پس فریادى زد که سپاهیان شنیدند و حسین علیه السّلام کنارى رفت [۲] سواران اهل کوفه تاختند تا عمرو را از دست حسین علیه السّلام برهانند.
(ابو الفرج) و چون سواران تاختند سینه اسبان با عمرو برخورد و او بیفتاد و اسبان عمرو را لگدکوب کردند چیزى نگذشت [۳] که جان بداد لعنه اللّه و اخزاه. گرد فرو نشست حسین علیه السّلام را دیدیم بر سر آن پسر ایستاده و او پاى بر زمین مىسود و حسین علیه السّلام مىگفت: دور باشند از رحمت این قوم که تو را کشتند و جدّ تو دشمن ایشان باد روز قیامت. آنگاه گفت: به خدا سوگند بر عمّ تو سخت گران آید که تو او را بخوانى و اجابت تو نکند یا اجابت او تو را سودى ندهد.
(ملهوف) امروز کینه جوى بسیار است و یاور اندک. پس او را برداشت بر سینه خود و گویى اکنون مىنگرم دو پاى آن پسر بر زمین کشیده مىشد.
(طبرى) و حسین علیه السّلام سینه او را بر سینه خود نهاده بود حمید گفت: من با خود گفتم: آیا مىخواهد چه کند؟ پس او را آورد و نزدیک پسرش على بن الحسین علیه السّلام نهاد با کشتگان دیگر از اهل بیت خود که برگرد او بودند پرسیدم این پسر کیست؟ گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب علیه السّلام.
و روایت شده است که: حسین علیه السّلام گفت: خدایا شماره اینها را برگیر و آنها را پراکنده ساز و بکش و هیچ از آنها باقى نگذار و هرگز آنها را نیامرز. اى عموزادگان من شکیبایى نمایید اى اهل بیت من صبر کنید که بعد از امروز ذلّت و خوارى نبینید هرگز.
جریان عروسی قاسم بن الحسن
در برخی منابع غیرمستند که متاسفانه عدهای بر آنها اعتماد کرده و به پارهای متون تاریخی و مقاتل کربلا راه یافته و مرثیه سرایان و تعزیه نویسان آنها را ماخذ و منبع خویش قرار دادهاند، آمده است: وقتی حضرت امام حسین علیه السلام از وصیت امام حسن علیه السلام نسبت به قاسم اطلاع یافت و آن را مشاهده فرمود خطاب به قاسم فرمود: من درباره تو نیز از پدرت وصیتی دارم و میخواهم به آن جامه عمل بپوشانم و بدین گونه مقدمات عروسی حضرت قاسم با فاطمه دختر امام حسین علیه السلام در آن صحرای غم و پس از آن همه مصیبت فراهم آمد. شگفت آن که طبق نقل این منابع مخدوش بر ماجرای ناکامی و دامادنشدن حضرت علیاکبر علیه السلام خیلی تاکید شده است.
ماجرا آن قدر شگفت انگیز جلوه مینماید که قاسم میگوید در حالی که پیکر شهیدان بنی هاشم پاره پاره گشته و بر زمین قرار گرفته است، راه انداختن بساط عیش و عروسی روانمیباشد. جمع متضاد در این داستان مشاهده میگردد، زیرا خواهری که در سوگ شهادت برادر خود میخروشد و ناله سر میدهد در برابر پیکر غرق به خون حضرت علیاکبر علیه السلام آماده عروسی میگردد.
نقل میکنند علامه حاج شیخ جعفر شوشتری که از علمای طراز اول عصر خویش بشمار میآمد از وضع شبیهخوانی به خاطر راه یافتن این گونه داستانهای موهوم به آن ناراضی بود و از دست اندرکاران خواست موارد وهن انگیز و خرافی را از تعزیهها حذف کنند و اگر این کارها میسر نمیباشد، حداقل از اجرای تعزیه عروسی قاسم که خیلی مستهجن است، جلوگیری کنید.
علامه مجلسی مینویسد: قصه دامادی حضرت قاسم را در کتب معتبر ندیدهام، محدث نوری صاحب آثاری چون مستدرک الوسائل در اثر معروفی که پیرامون آداب اهل منبر به نگارش درآورده در این باره اظهار داشته است: از اخبار موهونه و کتب غیرمعتمده که بزرگان علمای گذشته به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند…
مرحوم محدث قمی هم خاطر نشان نموده است. قصه دامادی قاسم در کربلا و تزویج فاطمه بنت الحسین برای او صحت ندارد. به علاوه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده یکی حضرت سکینه و دیگری فاطمه نام داشته است. اولی را سیدالشهدا علیه السلام به عقد ازدواج عبدالله درآورد که شوهرش در کربلا به شهادت رسید. و دومی همسر حسن مثنی است که در کربلا حاضر بود.
شهید آیت الله قاضی طباطبائی داستان عروسی قاسم را فاقد اعتبار میداند و میافزاید علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال میگوید: آن چه در کتاب منتخب طریحی از قصه تزویج قاسم نقل شده من و سایر اهل تتبع در کتابهای سیره، تاریخ و مقاتل با اعتبار بر آن اطلاع نیافتیم، بسیار دور از اعتبار است که چنین قضیهای روز عاشورا با آن اوضاع و احوال و شدت بلایا اتفاق افتد. به نظر میرسد که قصه عروسی قاسم که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود اشتباه شده و داستان عروسی حسن مثنی بدین صورت در افواه اشتهار یافته است.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنهای فرمودند: «نباید بوی ذلت و خاکساری نسبت به ائمه علیه السلام و شجاعان کربلا در اشعار استشمام شود، بعضی از روضه هایی که خلاف واقعه است و مشکوک است، انسان باید حتی المقدور از خواندن آنها خودداری کند، برای مثال روضه دامادی حضرت قاسم علیه السلام چیزی است که قطعا یا به احتمال زیاد رد آن ثابت شده است… دختر امام حسین علیه السلام به نام فاطمه مشخص است که چه کسی است. چند سال عمر کرده. چند فرزند داشته و پدرش هم مشخص بود. سادات ابن حسن هم مشخص هستند و چیز مبهمی در تاریخ وجود ندارد، حال بیاییم و پسر سیزده ساله امام حسن علیه السلام را در کربلا داماد کنیم. این چیزی است که غیرقابل قبول است…».
شهید آیت الله مرتضی مطهری در این باره میگوید: «…در همان گرماگرم روز عاشورا که میدانید مجال نمازخواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند… ولی گفتهاند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من میخواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در این جا لااقل شبیه آن هم که شده ببینم! یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانهای ما هرگز جدا نمیشد عروسی قاسم نوکدخدا؛ یعنی نوداماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد».
منابع
غلامرضا گلیزواره، قاسم بن حسن(ع) اسوه نوجوانان، پاسدار اسلام، اردیبهشت ۱۳۷۸، شماره ۲۰۹٫
پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، جمعی از نویسندگان مرکز تحقیقات اسلامی، یاقوت، ۱۳۸۱، ص۳۰۵٫
دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمی، ترجمه ابوالحسن شعرانی
ثبت دیدگاه